صورتبندی اجتماعی ایران در حوالی سال 1630م/ 1009ش
فصل حاضر میکوشد از طریق نگریستن به ساختار اجتماعی ایران در نیمهی نخست قرن هفدهم به ساختار اجتماعی اقتصادی ایران در نظام قبل سرمایهداری و نقش دین و رواج مذهب شیعه در این قرن بپردازد.
حکومت سلسلهی صفویه در مقایسه با سلسلههایی که تا قبل از آن بر ایران حکومت کرده بودند عمری طولانی داشته اما، علاوه بر این مشخصه، به دو دلیل بقدرت رسیدن دودمان صفوی نیز رویدادی آغازگر و نقطهی عطفی در تاریخ نوین ایران محسوب میشود:
1. پیش از سال 1501م/ 880 ش و از آغاز سدهی هفتم میلادی که عربها ایران را تسخیر کردند این سرزمین یا بخشی از یک امپراتوری پهناورتر بوده و یا بین دودمانهای ملوکالطوایفی تقسیم شده بود.
2. اعلام شیعه به عنوان مذهب دولت جدید آنچنان تاثیری داشت که بعد از گذشت یک قرن، ایرانِ شیعه مذهب را از همسایگان سنی مذهب خود (امپراتوریهای عثمانی، مغول و ازبک در ترکیه و جهان عرب، هندوستان و آسیای میانه) کاملا جدا میکرد.
چگونگی بوجود آمدن سلسلهی صفویه
نام دودمان صفویه و اصل و نصب آنها به شیخ صفیالدین اردبیلی (صوفی قرن چهاردهم میلادی) برمیگردد. او در شهر اردبیل پایگاهی ایجاد نمود و بتدریج تعداد قابل توجهی مرید از قبایل ترکمان ساکن فلات آناتولی جذب فرقه شدند. در سال 1450م/829 ش این پایگاه به یک جنبش اجتماعی مبارز با نام نظام صوفیگری تحت رهبری شیخ جنید مبدل شد. شیخ جنید هوادارن خود را برای نبرد با مسیحیان ترابوزان در ساحل دریای سیاه و گرجستان بسیج کرد و وقتی در این جنگها از پای درآمد فرزندش شیخ حیدر سیاست پدر را دنبال کرد. او نیروهای خود را قزلباش نام نهاد، زیرا آنها کلاه قرمز براقی بر سر مینهادند که 12قطعهی سه گوش داشت و آن دوازده قطعه نشانهی 12 امام شیعه بود. پس از کشته شدن حیدر نبردهای شدیدی در دههی 1490م/ 870 ش بر سر جانشینی در میان سلسلهی آققویونلو رخ داد تا اینکه ،اسماعیل، پسر کوچک حیدر که سالها در انتظار فرصت مناسب مخفی شده بود در نبردهایی سخت توانست در سالهای 1500م/ 879 ش و 1501م/880 ش چندین بار قشون آققویونلو را شکست دهد و در تبریز تاجگذاری کند و شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام کند. پس از شکست شاه اسماعیل در جنگ چالدران و در گذشت او در سال 1524 م/ 903 ش شاه تهماسب به قدرت نشست. مشخصهی پادشاهی تهماسب جنگ های داخلی و جنگ با ازبک ها از شمال و عثمانیها از غرب بود که در نهایت با تمام اقتدار توانست اوضاع را کنترل کند و قریب 50 سال بر امپراتوری ایران حکومت کند و پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل کند. با مرگ شاه تهماسب در سال 1576م/ 955 ش نوهی او عباس به پادشاهی رسید. او به یاری ارتش 40 هزارنفری و سیاستهایش در حکومتداری منجمله استفاده از قدرت قبایل به صورت سازمانی و بهره بردن از سران قزلباش قبیلهی ترکمان، فارسهای دیوانی و مهاجران قفقازی در کارهای کشوری و لشکری،و تماسهای سیاسی و بازرگانی با اروپا بار دیگر آرامش را به ایران بازگرداند. او در سالهای 1597- 1598 م/ 976-977 ش پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد و بطور کل وقتی که در سال 1629م/1008 ش درگذشت، صورتبندی اجتماعی ایران در اوج قدرت و استحکام بود.
ماهیت دولت
دولت صفوی را میتوان با توجه به سه نهاد کلیدی تحلیل کرد:
1.دستگاه دیوانی مرکزی
با مقایسهی فهرست امرای عالیرتبهی ارتش در سالهای 1576م/ 955ش و 1622م/ 1008ش متوجه میشویم که در سال 1576م همهی این مقامها در اختیار ترکمانان قزلباش بود اما، در سال 1629م حدود 40٪ این مقامها را قزلباشها، 40٪ را روسای قبایل غیر قزلباش و 20٪ را غلامان قفقازیتبار تشکیل میدادند.
2. حکومت ایالت ها که میان عناصر گوناگونی از نخبگان تقسیم میشد.
حکام تنها مقدار اندکی وجه نقد به پایتخت میفرستادند و مقدار زیادی از تولیدات محلی را برای سفرهخانهی شاه و کارگاههای سلطنتی ارسال میکردند و ملزم بودند که به هنگام جنگ نیروی نفری اعزام کنند و در ازای آن از آزادی زیادی در قلمرو خود برخوردار میشدند.
3. ارتش
ملغمهای از نخبگان قدیمی عشایر و ایالت ها و نیروی تازه تاسیسی بود که شاه عباس با اصلاحات کلیدی آموزش نظامی دهقانان و عشایر ایرانی و نیز سربازان تازه اسلام آورده ایجاد کرد که این نهاد تحت کنترل مرکز اداره میشد.
ساختار اقتصادی ایران دههی 1620م/ 1000ش
برآورد جمعیت ایران در سدهی هفدهم (979 تا 1079ش) دشوار است. برآوردها کل جمعیت را بین 5 و 6 تا 10 میلیون نفر، یعنی معادل جمعیت کشور در سال 1279ش دانستهاند و جمعیت را به سه بخش شبانکاره و بیابانگرد، بخش دهقانی، و بخش شهری تقسیم کردهاند.
بخش شبانکاره و بیابانگرد
شبانکارگی مبنای اقتصادی زندگی قبیله ای چادرنشینی را تشکیل می داد. مهمترین هدف فعالیتهای اقتصادی شبانکارگی، مثل همهی اقتصادهای طبیعی، تامین نیازهای اساسی از طریق چراندن رمه، اشتغال به صنایع دستی و در مواردی محدود، پرداختن به کشاورزی بود. این چراگاه ها در تملک حقوقی آنها نبود بلکه ایلخانها هر سال حق استفاده بخشی از مراتع را به تیره ای از ایل واگذار میکردند. رمه ها و فراوردههای دامی، ابزارها، وسایل، چادر و اشیاء قیمتی مثل جواهرات جزو اموال خصوصی خانوادههای گسترده بود. تولید به خاطر مبادله با روستائیان و شهرنشینان مسیر ییلاق قشلاق، مکمل تولید برای مصرف در درون قبیله بود. در این داد و ستدهای پایاپای دام و فراورده های آن با فرآورده های کشاورزی و صنایع دستی مبادله میشد. از این رو بسیاری از تاریخ نگاران از وابستگی متقابل عشایر با مردم یکجانشین سخن گفتهاند.
قبایل در رابطه با قشربندی داخلی و تخصیص مازاد، به یک ساختار سلسله مراتبی متکی بودند. رؤسای قزلباش در رأس نظام قبیلهای با تعداد بسیار اندکشان جزو بزرگترین حشم داران بودند. در بالاترین سطوح جامعه افراد بانفوذی بودند که بخاطر در اختیار داشتن مقامهای بالای نظامی و والیگری، به نظام اقتصادی غیر شبانکارگی تعلق داشتند. بسیاری محتشمان مستقل نیز بودند که هستهی مرکزی اقتصاد قبیلهای را تشکیل میدادند. این روسای سطوح پایین یا ریش سفیدها، که بین بالاترین سطوح هرم جامعه و رده های پایینی قرار میگرفتند مسئولیت اموری مثل تخصیص مراتع به هر تیره در طول مسیر ییلاق قشلاق را برعهده داشتند. ردهی پایینتر از این ریش سفیدان افراد قبیله بودند که یا کم و بیش تعدادی حشم داشتند و زندگیشان از آن طریق اداره میشد و یا فاقد مال و حشم بودند و با نگهداری احشام دیگران به صورت قراردادی زندگی میکردند.
اقتصاد سیاسی قبیلهای سدهی هفدهم (979 تا 1079 ش) ایران، در واقع صحنهی تضاد و تنش برابری خواهی سنتی با قشربندی نوین در سطوح مختلف بود. احتمالاً جمع آوری مالیاتها هم به صرف زور نبوده است. زنان قبیله که به گفتهی نیکی کدی در زندگی اقتصادی مشارکت کامل داشتند نقش کلیدی قبایل را ایفا میکردند اما در واقع شکافهایی نیز بین نخبگان، والی و حاکم ایالت از یک سو و انبوهی از افراد قبیله از سوی دیگر وجود داشت اما بر اثر روابط معمول، امکان اخذ بخشی از مازاد از شبانکارگان بوجود میآمد و به سبب وجود پیوند وفاداری قبیلهای، نیروهای قبیله ابزار قابل اعتمادی بودند که به یاری آنها مازاد بمراتب بیشتری از دهقانان یکجانشین اخذ میشد.
بخش دهقانی
اگر برآورد پیشین جمعیت ایران را بپذیریم در اینصورت روستائیان بزرگترین بخش جامعه را تشکیل میدادهاند. واحد اساسی کشاورزی، دهکده بود و عمدهترین وجوه زمینداری به ترتیب عبارت بودند از: زمینهای دولتی که بصورت تیول واگذار میشد، املاک خاصهی سلطنتی، زمینهای وقفی، و مالکیت خصوصی بر زمین که در ردیف آخر قرار میگرفت.
بیشک زندگی دهقانان ایران در سطح معیشتی (بخور و نمیر) بوده چون اینها منبع عمده درآمد دولت و پشتوانهی مالی ارتش، اکثریت روحانیان و زمینداران خصوصی بودهاند. نیکی کدی در تصویر چهرهی کامل زنان این دوره مینویسد "زنان کشاورز نیز مانناد زنان ایل بطور گسترده ای در کار کشاورزی مشارکت می کنند، غالبا بیحجابند و در قالیبافی و پارچهبافی خانگی نقش مهمی دارند.".
بخش شهری
محور اولیه و عمدهی اقتصاد شهری سدهی هفدهم ایران، اصناف بودهاند. در درون هر صنف سه درجهی کاری وجود داشت: شاگرد، خلیفه، و استاد. پارچه مهمترین کالایی بود که در ایران عصر صفویه تولید میشد. سایر صنایع عمده چینی و کاشی، جنگافزارهای با کیفیت، چرم، مینا، جواهر، رنگ، کاغذ، و صابون بوده است.
دومین بخش عمدهی اقتصاد شهری، فعالیتهای تولیدی در کارگاههای سلطنتی بود و شاه بزرگترین کارفرمای کشور محسوب میشد. با همهی اینها بازرگانان نقش مهمی در اقتصاد کشور داشتند. بازرگانان از سازمانهای دائمی شبیه تشکیلات اصناف برخوردار نبودند، بلکه در گروههای کوچکتر و بر اساس منشأ شهری، ملیتی، مذهبی، یا سلک بازرگانی در نوعی گروهبندی سست، فعالیت میکردند و این تا حدی از نفوذشان میکاست. حلقههای واسطه تجارت داخلی و خارجی هم بازرگانان ارمنی بودند که شاه عباس طی نبردهای قفقاز آنان را به زور به ایران کوچانده و در اصفهان مقیم ساخته بود. روحانیان، طبقههای شهری پایین، زنان و اقلیت دینی نیز از دیگر گروه های عمدهی شهری ایران بودهاند. به نوشتهی اولئاریوس "لایههای تحتانی جامعهی شهری اصفهان را وازدههای شهری تشکیل میدادند که در میکدهها پرسه میزدند". اغلب زنان شهری در فعالیتهای مولد خانگی، آشپزی، نظافت، بچهداری و بافتن و دوختن لباس شرکت داشتهاند. زنان شهری حجاب داشتهاند و از کل جامعه جدا بودهاند.
بازرگانی خارجی در مناسبات با غرب در سالهای دههی 1630م/1010 ش
تاریخچهی روابط اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک ایران به زمان هخامنشیان در سدهی پنجم پیش از میلاد برمی گردد. در سدهی سیزدهم میلادی روابط بازرگانی میان ایران و دولتهای شهرهای جنوا و ونیز در ایتالیا آغاز گردید و در سدههای چهاردهم و پانزدهم ایرانیان با آهنگی فزاینده از طریق آسیای صغیر( آناتولی) در بورسا (عثمانی) و بندرهای مدیترانهی شرقی با بازرگانان اروپایی مراوده برقرار کردند. در سدهی پانزدهم ( 779 تا 879 ش) صنایع ابریشم خام و بازار بینالملی بورسا رونق داشت تا در آغاز سدهی شانزدهم و تشکیل دولت شیعی مذهب صفویه در سال 1501م/ 880ش معادلهی موجود به هم خورد، زیرا شکلگیری دولت صفوی سرآغاز یک رشته مخاصمههای طولانی یا جنگهای خونین میان دولتهای صفوی و عثمانی شد. اما در حکومت شاه عباس در سدهی هفدهم ایران و اروپا تصمیم گرفتند قدرت مداخلهگر عثمانی را محاصره و تضعیف کنند. کلید سیاست شاه عباس در حوزههای اقتصادی و سیاسی، ایجاد انحصار صفوی بر صادرات پرارزش ابریشم خام در 1619م/ 998 ش و تلاش در پیداکردن راه جدید آبی از طریق روسیه یا خلیج فارس برای جایگزین کردن راه خشکی قدیمی عثمانی بود.
از دیدگاه ایران، ابریشم خام کالای کلیدی صادراتی بود و بعد از آن با فاصلهی زیادی به ترتیب پارچههای حریر، قالی، پشم، سنگ های قیمتی، خشکبار و تنباکو قرار میگرفتند. اما از دید جهانی، ابریشم تنها کالایی بود که با الگوی تجارت بینالمللی همخوانی داشت، تجارتی که تازه در حال پیدایش بود. دو عنصر اساسی دیگر تجارت جهانی را ادویه خاور دور و طلای شمش قارهی امریکا تشکیل میدادند.
با نگاهی دقیقتر به پیدایش و تحول بازرگانی بینالمللی ایران با اروپا و آسیا از سال 879ش تا 1009 ش به رابطهی جدید و گستردهی تجاری با غرب پی میبریم. تجارت ایتالیا در سال 1600م/ 979 ش به اوج رسید و بعد به دلیل بحران و رقابت، سیر نزولی پیمود. پرتغالیها که میخواستند سلطهی نظامی را بر آسیا برقرار سازند براثر قدرت نظامی صفویه در 1001ش شکست خوردند، ایران در آن سال به یاری نیروی دریایی انگلستان توانست پرتغالیها را از جزیرههای قشم و هرمز بیرون اندازد و مرکز تجارت را به بندر گمبرون با نام جدید بندرعباس منتقل نماید. انگلیسیها، هلندیها و بعد فرانسویان، در سدهی هفدهم ابتدا نه به عنوان دشمن و با نیروی نظامی بلکه به عنوان تاجر وارد ایران شدند. کمپانی هند شرقی انگلیس بعد از سال 1615 م/ 994 ش به منظور خرید ابریشم . صدور کالا به ایران بجای پول نقد به مدار اقتصادی ایران کشیده شد. پانزده سال بعد در نیمهی دوم 1620م/ 99 ش کمپانی هند شرقی هلند وارد صحنه شد. به اعتقاد برادل، "موفقیت هلندیها در این پیشیگرفتن، مرهون دستیابی به نقرههای اسپانیا بود". این نقرهها موتور تجارت آسیایی هلند را به حرکت درآورد. به این عامل باید دستیابی هلندیها به حجم عظیمی از ادویه و سلطه بر بازار جهانی آن را اضافه کرد.
گذشته از این پیوندهای نو با اروپا، ایران عصر صفویه با قدرتهای بزرگ همسایه (هندوستان، عثمانی، روسیه، و خاندان ازبک) نیز روابطی داشت. دوستانهتر از همه، روابط با امپراتوری مغولی هندوستانی بود. تماس مستقیم روسها با ایران از حوالی نیمهی سدهی شانزدهم آغاز شد. صادرات عمدهی روسها به ایران پوست خز بود و صادرات ایران به روسیه ابریشم خام، حریر، پارچههای نخی، چرم، و سنگهای قیمتی بود تا جایی که در نظام اقتصادی والرشتاینی، ایران سدهی هفدهم به عنوان امپراتوری جهانی در عرصهی خارجی طبقه بندی میگردد.
ساختار اجتماعی ایران ما قبل سرمایهداری
اغلب تاریخنگارانِ مارکسیست به سادگی ایران ما قبل سرمایهداری را فئودالیسم و گاه فئودالیسم خاص ایران و فئودالیسم آسیایی یا صورتبندی فئودالی ـ شبانی نامیدهاند. این دیدگاه با درنظر گرفتن اهمیت قبیلهای و تولید صنایع دستی شهری تقویت میشده است، در حالیکه حتی در بخش کشاورزی اقتصاد، بندرت میتوان مشخصههای فئودالی را یافت، یعنی اشرافیت موروثی و سرف به شیوهی حقوقی و قانونی وجود نداشته و بیگاری در حد بسیار کم بوده و از نظام ارباب ـ رعیتی هم خبری نیست.
هم شیوهی تولیدشبانکارگی چادرنشینی و هم شیوهی تولید خرده کالایی در آثارمارکس و طرفداران او وجود داشته است، اما شیوهی تولید دهقانی سهم بری مفهومی تازه است که به عنوان گزینهی فئودالیسم در بخش زراعی اقتصاد بکار گرفته میشود. این مطلب در مورد مالکیت خصوصی افراد بر املاک خویش، شاه بر املاک سلطنتی، تیولدارن بر املاک دولتی، که منصوبان شاه یا متولیان موقوفهها بودند نیز صادق است. قدرت مزبور از پشتوانهی ایدئولوژیکی نیز برخوردار بود و تنها گروه دارندهی قدرت مشروع که مرزهای شیوههای تولید را درمینوردیدند و در همهی آنها حضور داشته شاهان صفوی در مقام پادشاه و روحانیت، به عنوان علمای اسلام بودند.
مفهوم های ایدئولوژیکی و سیاسی در ایران عصر صفویه
صفویه از سنت دیرینهای که شاه را پدر مردم و موجودی مقدس میداند استفاده کردند. شاه اسماعیل در اشعاری که میسرود خود را علی، مهدی، امام غایب، یا حتی گاه خدا میدانست. اما از زمان سلطنت شاه تهماسب به بعد، ادعای افراطی مهدویت کنار گذاشته شد. منتها صفویه باز هم از سه منبع اساسی مشروعیت بهره می گرفت: به عنوان نمایندگان مهدی امام غایب، خود را از اعقاب امام موسی کاظم میدانستند و بنابراین مدعی بودند از نوعی عصمت برخوردارند. در زمان شاه عباس حکومت از مبنای دینی به سمت حکومت مطلقهی این جهانی و غیر دینی گرایش یافت، اما روحانیت از سدهی هفدهم به هماوردجویی با قدرت الهی سلطنت برخاست و در این رهگذر به روشن کردن ابهام ریشهی اسلام شیعی در برخورد با مسائل محوری مشروعیت و اقتدار پرداخت. ارجمند سه گرایش ممکن را در همهی نظامهای اعتقادات مذهبی در قبال اقتدار دینی شناسایی کرده است. کنار آمدن با اقتدار، مخالفت با آن و بیتفاوت ماندن نسبت به آن. از این گرایشها طیف متنوعی از وجوه دینی بوجود میآید. گرایش نفی دنیا در دین، غالبا راه را برای بیتفاوت شدن به کنش اجتماعی غیر دینی و استقلال دین از سیاست یا جدایی آن از یکدیگر هموار میسازد، در حالیکه گرایشهای حب دنیا بسی ابهام انگیزند.
مرجعیت دینی روحانیت در میان مردم و خاصه شهرنشینان، به تدریج در فرایند نهادی شدن آیین شیعه در سدههای شانزدهم ( 879 تا 979ش) و هفدهم (979 تا 1079ش) تقویت شده و رشد یافته است. در متون سدهی شانزدهم تقلید از مجتهد اعلم با توجه به فقه پیشین شیعه نوآوری محسوب میشد. اما اینکه چه کسی نمایندهی امت است، یعنی مسئلهی مهم مشروعیت، حل ناشده باقی ماند. علاوه بر عامل مذهب از میان منابع موجود میتوان بخش قبایل، پدیدههای عصبیت، اویماقیت، و انتساب را هم جزو جنبههای معدود دیگر در فرهنگ و گرایشهای مردمی نام برد.
در بخشهای شهری، پیوندهای طولانی میان اصناف و جمعیت های اخوت صوفیانهٰ، به شکل حمایتی یا برادری وجود داشته است. در دورهی بعدی صفویه که صوفیان مورد حمله قرار میگرفتند، اصناف به تدریج به گروههای حیدری ـ نعمتی و سایر دسته بندیها روی آوردند، اما بتدریج در سراشیبی انحطاط افتادند و به گروههای متخاصمی تبدیل شدند که گاه از سوی دولت به بازی گرفته میشدند و دولت آنها را به خصومت تشویق میکرد تا بدین وسیله از وحدت و قدرت سیاسی بازار جلوگیری کند.
با تشکر ـ فرواک
1. نکتهی جالب این فصل تاکید روی نقش تقریبا برابر ایران با قدرتهای جهانی تو عرصهی جهانی نظام سرمایهداری در حال پیدایشه، چیزی که به تدریج رو به افول میره و باعث میشه معادلات بینالمللی حداقل در مورد ایران شکل دیگهای پیدا بکنه. یکی از دلایلی که نویسنده برای این افول میاره ضعف تکنولوژیک ایرانه که زیاد هم جای تعجب نداره. نمیدونم شاه اسماعیل از شکست جنگ چالدران درس عباسمیرزا رو گرفت.
2. با توجه به سطح رفاه عمومی کشور، این نظر شاردن یه ذره مشکوکه که ایرانیا همه خوشپوشن. از کجا معلوم که ملازمش ظاهرسازی نکرده؟
3. ظاهرا اوقات فراغت بیمعنی نبوده، لااقل تو شهرا.
4. چیزی که بهش اشاره نشده بود تو این فصل قضیهی مهاجرت گستردهی مردمیه که احساس ناامنی میکردن، چیزی شبیه حالا. البته این بیشتر شامل حال شعرا و تجار بوده. شعرا به خاطر نگاه مذهبی شاهان و تجار هم به خاطر اموالشون.
5. مرسی از فرواک. هرچی به نظرم بیاد به تدریج مینویسم. باشد که یخمون آب بشه.
سلام.
من با نظر درخت ابدی موافقم. مخصوصا در مورد نوشتههای شاردن. به نظرم شک بر انگیزه. وقتی مثلا جایی ملازمش نذاشته به گدا کمک کنه و گفته که مردم ایران فقیر نیستند!! به نظرم اکثر گفتههای شاردن درست نیستند.
نکتهی بعدی رو در مورد زنان میخواستم بگم که بازم به نظر اشتباه میاومد. اینکه زنان محور کلیدی جامعه بودهاند هم جای مکث داره!!
یه نکتهی دیگه هم در مورد روحانیت بود که جالب بود برام.
سلام
من هم نکات تستی که به ذهنم می رسه را به تدریج می نویسم منتها اول نظرمو در مورد تشکیک فوق بگم:
البته در این که تعمیم چیزی که شاردن دیده به کل مردم کار درستی نیست اما همون جایی که به داشتن لباس و کفش مناسب اشاره می کنه صحبت از کتک خوردن مردم از ماموران هم می کنه و این یعنی ملازم و راهنمایش صحنه سازی نکرده... احتمال دارد صحنه مورد نظر مربوط به عیدی چیزی بوده باشه ... و در کل این را هم باید در نظر بگیریم شاردن وضعی که دیده نسبت به وضع دهقانان غرب مقایسه کرده که محتملاً چیزی که دیده خیلی بهتر از اونطرف بوده...
در مورد نقش کلیدی زنان:
اتفاقاً به نظرم شاردن این مورد را دقیق گزارش کرده است چرا؟ وقتی کل تولید ناخالص را مطابق تقسیم بندی بر اساس شیوه تولید می بینیم اینگونه است:
33 تا 40 درصد شبانکاره (عشایر) 45 تا 55 درصد دهقانی سهم بری و 10 تا 15 درصد هم تولید خرده کالایی...
حالا: در تولیدات عشایری همین الان هم زنان نقش کلیدی دارند و الانشان هم شباهت زیادی با قدیم دارد... در قسمت دهقانی هم نقش زنان کلیدی است و همین الان هم کلیدی است...پس زنان در حداقل 90 درصد تولید ناخالص کشور نقش کلیدی داشته اند... من قطعاً با این نظر موافقم
و اما نکات تستی:
1- حوالی سال 1630 از این جهت انتخاب شده که اوج قدرت صفویه است.
2- طبیعتاً قدیما هم آمار درست و درمونی نداشته ایم!
3- تحرک اجتماعی مانند همه دوران بالا بوده است یعنی از غلامی به امیری رسیدن و از امیری به غلامی رسیدن به راحتی امکانپذیر بوده است!
4- درآمد دولت ایران در قرن 17 با درآمد دولتهای اروپایی قابل مقایسه است و از جهت درآمد بلکم وضع بهتری داشته ایم. درآمد های ما صرف چه می شده است؟؟؟ کشورهای اروپایی چه کردند و ما چه کردیم؟ انگلستان با سرمایه گذاری در ناوگانش شد آن چه شد و ما ...
5- همین درآمد عالی 83 درصدش از مالیاتهای زمین تامین می شده نتیجه اش یعنی فقر روستاییان
در ادامه باز هم خواهم آمد
سلام.
در مورد بند 4 میله جان یک اشارههایی در کتاب شده، اینکه مقامات عالیرتبه املاک خصوصیشان را به املاک وقفی بدل میکردهاند گواه این ماجراست که بتدریج اموال دولتی و درآمدهای کثیر دولت اینگونه به املاک شخصی تبدیل میشده و به نظرم به مرور زمان هم با ورود کمپانیهای هند شرقی و غربی درآمدهای دولت صرف سرمایه گذاری در غرب شده. یعنی حسابهای شخصی...و این یعنی افول...
سلام
در مورد بند 4 در فصل های بعدی باید دنبال جواب باشیم.
تبدیل املاک خصوصی و شاهی و... به وقفی برای فرار از مالیات و یا احساس ناامنی بوده است... این کار درآمد دولت را کاهش می دهد اما درآمد روحانیت را افزایش می دهد و چون شاه خودش در راس دولت و روحانیت است طبعاً زیاد تفاوتی ایجاد نمی شود. سوال این بود که این درآمدها صرف چه کارهایی شده است که در سالهای بعد با رکود و عقب ماندگی مواجه می شویم.
اگر سرمایه گذاری شده بود که خیلی عالی بود چون منافع سرمایه گذاری به کشور باز می گشت. این پول ها بیشتر صرف فیگورها و شوهای درباری برای هرچه باشکوه تر نشان دادن دربار می شده است.
یعنی املاک وقفی عواید مالی شخصی ( غیر از شاه) نداشته؟
سؤال مهمیه. من که نمیدونم باید نظر درخت ابدی رو پرسید.
راستی یه بار تو کلاس ویرایش دربارهی ضرب المثل " پدر سوخته" و " پدرشو در آورد" صحبت شد و استادمان گفت که قدمت این ضرب المثل ها رو به زمان شاه اسماعیل برمیگردد. زمانی که به زور همه ملت را مجبور به شیعه مذهب بودن میکرده...
این اجبار به سبب جنگ با دولت عثمانی و ازبکها بوده.
سوال من اینه که شاه اسماعیل احتمال می داده که مردم نجنگند یا به اون دولتها رغبت نشان بدهند یا اینکه دموکرات شوند؟
1. با نظر میله در مورد املاک وقفی موافقم.
2. یکی از ایرادای مترجم یا مولف ذکر تاریخ شمسی به جای قمریه که کار انطباق با منابع تاریخی رو سخت میکنه. تاریخ شمسی از اواخر دورهی قاجار و زمان رضاشاه مرسوم شد.
3. فکر نمیکنم رسم خرید عید قدمت زیادی داشته باشه.
4. شاردن جواهرساز بود و سفرنامهش یکی از منابع معتبر دورهصفویهس. اون دوبار ایران اومد: یکی زمان شاه عباس و یکی هم زمان شاه صفی.
"شاردن طرفدار نظم حکومتی و کارآئی اداری و نکوهنده استبداد سیاسی است. از این نظر دربار صفوی را استوار بر بنیادی می داند که شاه عباس اوّل گذاشته بود و هرچند که پس از او سلاطین نالایق بر سر کار آمدند ولی نظام سیاسی و اداری ایران دارای عوامل نیرومندی از جمله قدرت سلطنت و قدرت روحانیّت بود که از درون متضمّن ادامه و بقای آن بودند. امور عرفی مشروعیّت خود را به میزان زیادی از تأیید روحانیّت کسب می کردند. خدا حاکم کّل آفرینندگان دانسته می شد که مردم را بوسیله پیامبران هدایت می کرد و سلاطین نیز تاجائی که به امر رهبری جامعه مربوط می شد جانشین پیامبران بودند، از این رو نوعی قدرت الهی در قدرت و نهاد سلطنت متجلّی می شد. به نظر شاردن این گونه اطاعت کامل از اوامر شاه مختصّ تمدن های قدیم آسیا مانند ژاپن و چین بود که دارای حکومت های مطلقه و الهی بودند و هیچ یک از این قبیل حکومت ها به راه تکامل سیاسی آنطور که اروپا افتاده بود نیفتاده بودند."
۱. نکته جالب این فصل ؛مفهوم های ایدئولوژیکی و سیاسی در ایران عصر صفویه : است که خیلی به وضع حالای ما نزدیکه
۲. بابا فرواک . میله و درخت مگه دارین واسه کنکور می خونین ؟ بی خیال نکته تستی ....ولی نه این جوری که شما می خونین منم باید بخونم و خط بکشم مثل اینکه
۳.
منم با تاریخ شمسی نویسنده مشکل دارم و با درخت موافقم باید قمری می بود
سلام / من هم در اولین فرصت مطلب را می خوانم و نظری اگر بود می گویم
خواستم بگویم دوستان عزیز را فراموش نکرده ام
خب داره کم کم شیرین میشه . دستتون در د نکنه .
معرکه است. خلاصه کردن این کتاب با این زبان شیوا جای تبریک داره. برای من که به تاریخ چدان علاقه ای ندارم هم جذاب بود. موفق باشید